در بسیاری از روابط، از عاشقانه و خانوادگی گرفته تا حرفهای، لحظاتی وجود دارد که احساس میکنیم در یک جنگ قدرت بیپایان گیر افتادهایم. یکی تلاش میکند حرف خود را به کرسی بنشاند و دیگری مقاومت میکند. یکی کنترل میکند و دیگری تسلیم میشود یا طغیان میکند. این کشمکشها، که اغلب فرسایشی و دردناک هستند، ما را از چیزی که عمیقاً در روابط به دنبال آن هستیم دور میکنند: ارتباط واقعی. جسیکا بنجامین، روانتحلیلگر و نظریهپرداز فمینیست برجسته، معتقد است که راز خروج از این بنبست و رسیدن به صمیمیت واقعی در یک مفهوم قدرتمند نهفته است: بهرسمیتشناختن متقابل (Mutual Recognition)۱.
سوژه در برابر ابژه: دو راه برای دیدن دیگری
بنجامین کار خود را بر این ایده بنیادین بنا میکند که ما میتوانیم دیگران را به دو شکل کاملاً متفاوت ببینیم: به عنوان یک «سوژه» یا یک «ابژه». دیدن دیگری به عنوان یک **سوژه** یعنی پذیرفتن اینکه او فردی مستقل با ذهن، احساسات، نیات و تجربیات منحصر به فرد خودش است. او دنیایی درونی دارد که از دنیای ما مجزاست. در مقابل، دیدن دیگری به عنوان یک **ابژه** یعنی او را به عنوان ابزاری برای ارضای نیازهای خود، یا امتدادی از خودمان در نظر بگیریم. در این حالت، ذهن و استقلال او نادیده گرفته میشود.
یک رابطه سالم و پویا، فضایی است که در آن دو سوژه با هم روبرو میشوند. هر دو طرف تلاش میکنند تا دنیای درونی دیگری را بفهمند و در عین حال، خودشان نیز توسط دیگری فهمیده شوند. این همان «بهرسمیتشناختن متقابل» است. این فرآیند نیازمند توانایی «ذهنیسازی» است که پیتر فوناگی بر آن تأکید دارد؛ یعنی توانایی فکر کردن درباره ذهن خود و دیگری.
چرخه ویرانگر سلطه و تسلیم
وقتی توانایی دیدن دیگری به عنوان یک سوژه را از دست میدهیم، به راحتی در چرخه **سلطه و تسلیم** گرفتار میشویم. این یک الگوی رابطهای است که در آن یک نفر (سلطهگر) تلاش میکند با کنترل، نقد یا نادیده گرفتن، استقلال و ذهنیت دیگری را از بین ببرد و او را به یک ابژه تبدیل کند. فرد دیگر (تسلیمشونده) نیز با پذیرش این نقش، مقاومت منفعلانه یا طغیانهای ناگهانی، این چرخه را تداوم میبخشد.
نکته کلیدی در نگاه بنجامین این است که این یک دینامیک دوطرفه و مکمل است. هر دو نفر در این الگو نقش دارند و در آن زندانی شدهاند. سلطهگر از ترس رها شدن یا از دست دادن کنترل، دیگری را محدود میکند و فرد تسلیمشونده از ترس طرد شدن یا درگیری، از ابراز وجود واقعی خود امتناع میکند. در این چرخه، هیچ ارتباط واقعی و صمیمانهای وجود ندارد، زیرا هیچکدام از طرفین، دیگری را به عنوان یک فرد کامل و مستقل نمیبینند. این الگوها در «ماتریکس رابطهای» که استیون میچل توصیف میکند، ریشه دارند.
چگونه از جنگ قدرت خارج شویم؟
خروج از این چرخه ویرانگر نیازمند آگاهی و تلاش آگاهانه است. بنجامین معتقد است که این فرآیند با توانایی تحمل تنش و تفاوت آغاز میشود. در اینجا چند گام عملی آورده شده است:
- پذیرش استقلال دیگری: اولین و مهمترین قدم این است که بپذیریم دیگری فردی جدا از ماست. او حق دارد افکار، احساسات و خواستههای متفاوتی داشته باشد و این تفاوتها تهدیدی برای ما نیستند.
- از سرزنش به مسئولیتپذیری: به جای تمرکز بر اینکه «تو چه کردی»، به این فکر کنیم که «من چه احساسی دارم و نقش من در این الگو چیست؟». این تغییر دیدگاه، فضا را برای گفتگو باز میکند.
- گوش دادن برای فهمیدن، نه برای پاسخ دادن: وقتی دیگری صحبت میکند، با کنجکاوی به دنیای درونی او گوش دهیم، نه اینکه فوراً به دنبال دفاع از خود یا حمله متقابل باشیم.
- تابآوری در برابر تعارض: یک رابطه سالم، رابطهای بدون تعارض نیست، بلکه رابطهای است که میتواند تعارض را تاب بیاورد و پس از آن ترمیم شود. توانایی ابراز خشم و مخالفت بدون ترس از فروپاشی رابطه، نشانه بهرسمیتشناختن متقابل است. این نیازمند تنظیم هیجانی است که زیرساختهای آن در مغز هیجانی ما، آنطور که آلن شور توضیح میدهد، شکل میگیرد.
فضای سوم: جایی که دو ذهن به هم میرسند
وقتی دو نفر موفق میشوند از دینامیک سلطه-تسلیم خارج شوند، فضایی جدید خلق میشود. بنجامین این فضا را فضای سوم (The Third)۳ یا فضای بیناسوژگی (Intersubjectivity)۲ مینامد. این یک فضای روانی مشترک است که نه کاملاً متعلق به «من» است و نه کاملاً متعلق به «تو»، بلکه محصول تعامل دو سوژه است. در این فضا، ما میتوانیم هم خودمان باشیم و هم با دیگری در ارتباط عمیق قرار بگیریم.
رسیدن به این فضا نیازمند پذیرش این واقعیت است که ما هرگز نمیتوانیم به طور کامل دیگری را کنترل کنیم یا بفهمیم. همیشه یک شکاف، یک تفاوت و یک راز بین دو ذهن وجود دارد. صمیمیت واقعی، ساختن پلی بر روی همین شکاف است، نه تلاش برای از بین بردن آن.
جمعبندی: ساختن پلی به سوی دیگری
نظریه جسیکا بنجامین به ما نقشه راهی برای عبور از روابط مبتنی بر قدرت و رسیدن به ارتباطات مبتنی بر عشق و احترام متقابل ارائه میدهد. او به ما یادآوری میکند که صمیمیت، یک دستاورد فردی نیست، بلکه یک خلقت مشترک است. این فرآیند چالشبرانگیز است و نیازمند شجاعت برای دیدن خود و دیگری به شکلی جدید است.
با تمرین بهرسمیتشناختن متقابل، ما نه تنها روابط سالمتری میسازیم، بلکه به خودمان نیز اجازه میدهیم تا به عنوان افرادی کاملتر و مستقلتر رشد کنیم. این سفری است از انقیاد به آزادی، از کنترل به ارتباط، و از جنگ قدرت به رقص دو سوژه مستقل که انتخاب کردهاند با هم باشند.
مطالب مرتبط
برای درک عمیقتر روانتحلیل معاصر و ارتباط آن با روابط و هیجانات، مطالعه مقالات زیر را به شما پیشنهاد میکنیم:
- هنر ذهنخوانی (واقعی): چگونه «ذهنیسازی» هوش هیجانی و روابط شما را دگرگون میکند؟
- درمان همدلی: چگونه «هاینتس کوهوت» نگاه ما به خودشیفتگی و عطش مدرن برای تأیید را تغییر داد؟
- شما یک جزیره نیستید: چگونه انقلاب «رابطهای» استیون میچل، تعریف ما از «خودمان» را بازنویسی کرد؟
- مغز هیجانی: چگونه علم اعصاب، رازهای پرورش یک کودک ایمن را فاش میکند؟
دعوت به تعامل
آیا تا به حال در روابط خود با چرخه سلطه و تسلیم روبرو شدهاید؟ تمرین «بهرسمیتشناختن متقابل» چه چالشها و چه دستاوردهایی میتواند برای شما داشته باشد؟ تجربیات و نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
سوالات متداول
«بهرسمیتشناختن متقابل» به چه معناست؟
بهرسمیتشناختن متقابل یعنی توانایی دیدن و پذیرفتن دیگری به عنوان یک «سوژه» مستقل با ذهن، احساسات و تجربیات منحصر به فرد خودش، و همزمان احساس کنیم که خود ما نیز توسط او به همین شکل دیده میشویم. این اساس یک رابطه سالم و غیرکنترلی است.
چرخه سلطه و تسلیم چیست؟
این یک الگوی رابطهای ناکارآمد است که در آن یک فرد تلاش میکند دیگری را کنترل کرده و به یک «ابژه» تبدیل کند، و فرد دیگر با تسلیم، مقاومت منفعل یا طغیان به این کنترل واکنش نشان میدهد. در این چرخه، هر دو طرف از ارتباط واقعی و دیدن یکدیگر به عنوان سوژه باز میمانند.
آیا در این چرخه فقط فرد سلطهگر مقصر است؟
خیر. جسیکا بنجامین تأکید میکند که این یک دینامیک دوطرفه است. هر دو فرد در این الگو نقش دارند و در آن گیر افتادهاند. خروج از این چرخه نیازمند آگاهی و تلاش هر دو طرف است.
چگونه میتوانیم بهرسمیتشناختن متقابل را تمرین کنیم؟
با تمرین گوش دادن فعال، کنجکاوی درباره دنیای درونی دیگری به جای قضاوت، پذیرش تفاوتها، و توانایی تحمل تنش ناشی از دیدگاههای مختلف. این فرآیند با پذیرش این نکته آغاز میشود که دیگری یک فرد کاملاً مجزا از ماست.
واژهنامه
- بهرسمیتشناختن متقابل (Mutual Recognition) — فرآیندی دوطرفه که در آن هر فرد، دیگری را به عنوان یک سوژه مستقل با ذهن و دنیای درونی خود میپذیرد و خود نیز توسط دیگری به همین شکل به رسمیت شناخته میشود.
- بیناسوژگی (Intersubjectivity) — فضای روانی مشترکی که بین دو یا چند سوژه ایجاد میشود. این فضا بر تعامل و تأثیر متقابل ذهنها بر یکدیگر تأکید دارد.
- فضای سوم (The Third) — مفهومی که به یک اصل یا فضای نمادین مشترک بین دو فرد اشاره دارد که به آنها اجازه میدهد از دیدگاههای صرفاً شخصی خود فراتر رفته و به یک درک متقابل برسند.
منابع
- Benjamin, J. (2018). Beyond Doer and Done To: Recognition Theory, Intersubjectivity and the Third. Routledge.
- Rozmarin, E. (2013). An introduction to the work of Jessica Benjamin. Psychoanalytic Dialogues, 23(5), 515-524. [لینک]
- Benjamin, J. (1988). The Bonds of Love: Psychoanalysis, Feminism, and the Problem of Domination. Pantheon Books.
این مطلب جایگزین تشخیص یا درمان حرفهای نیست.
برای تصمیمهای پزشکی با متخصص مشورت کنید.