در مقالات پیشین این سری، از بنیانگذاران روانتحلیل تا نظریهپردازان روابط شیء سفر کردیم. دیدیم که چگونه تمرکز روانتحلیل بهتدریج از تعارضات درونی و غرایز به سمت اهمیت روابط اولیه در شکلگیری شخصیت حرکت کرد. اما در نیمه دوم قرن بیستم، انقلابی دیگر در راه بود؛ انقلابی که «رابطه» را نه فقط بهعنوان یک عامل تأثیرگذار در گذشته، بلکه بهعنوان صحنه اصلی و زنده تغییر در «اینجا و اکنونِ» اتاق درمان معرفی کرد. این مقاله به بررسی سه جریان فکری قدرتمند میپردازد که این تحول را رقم زدند: روانتحلیل لاکانی، روانتحلیل رابطهمند و نظریه بینذهنیت.
چرخش لاکانی: بازگشت به فروید از مسیر زبان
ژک لاکان (۱۹۰۱-۱۹۸۱)، روانکاو و فیلسوف فرانسوی، یکی از بحثبرانگیزترین و در عین حال تأثیرگذارترین چهرههای روانتحلیل پس از فروید است. او با شعار «بازگشت به فروید»، معتقد بود که روانتحلیل پس از فروید، بهویژه در آمریکا، از مسیر اصلی خود منحرف شده و بیش از حد بر «ایگو» و سازگاری با واقعیت متمرکز شده است. لاکان با تلفیق روانتحلیل با زبانشناسی ساختارگرایانه، فلسفه و ریاضیات، ادعا کرد که «ناهشیار مانند یک زبان ساختار یافته است».
از نظر لاکان، «خود» یک توهم یکپارچه نیست، بلکه محصولی است که در زبان و از طریق نگاه «دیگری» شکل میگیرد. او سه ساحت یا نظم نمادین، خیالی و واقع۱ را برای توصیف تجربه انسان معرفی کرد. نظم نمادین، که همان دنیای زبان، قانون و فرهنگ است، نقش اصلی را در شکلدهی به هویت (سوژه) و امیال ما ایفا میکند. اگرچه نظریات لاکان بسیار پیچیده و انتزاعی هستند، اما تأکید او بر نقش زبان و «دیگری» در ساختار روان، راه را برای درک عمیقتر رابطه در روانتحلیل هموار کرد.
روانتحلیل رابطهمند: تولد روانشناسی دونفره
در دهه ۱۹۸۰، جریانی در آمریکا شکل گرفت که به طور رسمی «روانشناسی تکنفره» کلاسیک را به چالش کشید. روانتحلیل رابطهمند (Relational Psychoanalysis)۲، با پیشگامی متفکرانی چون استیون میچل، معتقد بود که ذهن انسان ذاتاً اجتماعی و تعاملی است. این دیدگاه، که از نظریه روابط شیء، روانشناسی بینفردی و فمینیسم تأثیر گرفته بود، یک ایده انقلابی را مطرح کرد: کانون اصلی درمان، نه کاوش در تعارضات درونی و ناهشیار مراجع به تنهایی، بلکه تحلیل و فهم پویاییهای رابطهای است که بین مراجع و درمانگر در لحظه شکل میگیرد.
در این رویکرد، درمانگر یک مشاهدهگر خنثی و عینی نیست که گذشته را تفسیر میکند، بلکه یک مشارکتکننده فعال است که خود بخشی از ماتریس رابطهای است. الگوهای ارتباطی ناکارآمد مراجع، نه فقط به عنوان خاطره، بلکه به صورت زنده در رابطه با درمانگر «بازنمایی» (Enactment) میشوند. بنابراین، خودِ رابطه درمانی به آزمایشگاهی برای تجربه، فهم و خلق الگوهای ارتباطی جدید و سالمتر تبدیل میشود.
بینذهنیت: وقتی دو جهان ذهنی با هم ملاقات میکنند
نظریه بینذهنیت (Intersubjectivity)۳ این چرخش رابطهای را به اوج خود رساند. این رویکرد، که ریشههایش به روانشناسی خود (Self Psychology)۴ هاینتس کوهوت بازمیگردد، معتقد است که هیچ واقعیت روانشناختی عینی و مستقلی وجود ندارد. آنچه در اتاق درمان اتفاق میافتد، همیشه محصول تلاقی دو جهان ذهنی منحصربهفرد است: دنیای مراجع و دنیای درمانگر. تجربه درمانی در «فضای بینذهنی» که بین این دو نفر ایجاد میشود، شکل میگیرد.
این دیدگاه تأکید میکند که درمانگر نمیتواند از ذهنیت، تاریخچه و نقاط کور خود فرار کند. بنابراین، به جای تلاش برای عینیت مطلق، درمانگر باید به طور مداوم به تأثیر حضور خود بر مراجع و بر فرآیند درمانی بیاندیشد. همدلی و درک دنیای پدیدارشناختی مراجع از درون، به ابزار اصلی درمان تبدیل میشود. چهرههایی چون جسیکا بنجامین و توماس اوگدن این دیدگاه را گسترش دادند و نشان دادند که چگونه شناخت متقابل و توانایی دیدن دیگری به عنوان یک سوژه مستقل، برای رشد روانی ضروری است.
این تحول در عمل به چه معناست؟
این چرخش از روانشناسی تکنفره به دونفره، پیامدهای عمیقی برای کار بالینی دارد. درمانگر دیگر یک «پرده سفید» نیست که مراجع فانتزیهایش را بر آن فرافکنی کند، بلکه فردی واقعی است که با احساسات و واکنشهای خود در جلسه حضور دارد. مفاهیمی چون «انتقال متقابل» دیگر یک مانع تلقی نمیشوند، بلکه منبع اطلاعاتی ارزشمندی درباره دنیای درونی مراجع و دینامیک رابطه هستند. اصالت، گشودگی و مشارکت فعال درمانگر اهمیت بیشتری پیدا میکند و هدف درمان، نه فقط «بینش» نسبت به گذشته، بلکه «تجربه» یک نوع رابطه جدید و ترمیمکننده در زمان حال است.
جمعبندی: از تحلیل گذشته تا ساختن آینده در رابطه
روانتحلیل در قرن بیست و یکم، مسیری طولانی را از کاناپه فروید پیموده است. جریانهای فکری مانند رویکرد لاکان، روانتحلیل رابطهمند و نظریه بینذهنیت، به ما نشان دادند که روان انسان در انزوا شکل نمیگیرد و بهبود نمییابد. ما در زبان، در فرهنگ و مهمتر از همه، در روابطمان با دیگران ساخته میشویم. این رویکردها، «رابطه» را از حاشیه به مرکز صحنه آوردند و نشان دادند که عمیقترین زخمهای ما در روابط ایجاد میشوند و قدرتمندترین شفا نیز در بستر یک رابطه امن، همدلانه و صادقانه رخ میدهد.
این تحول، روانتحلیل را به نیرویی پویاتر و انسانیتر تبدیل کرده است که نه تنها به گذشته فرد احترام میگذارد، بلکه به قدرت خلاق «لحظه حال» در ساختن آیندهای متفاوت ایمان دارد. در مقاله پایانی این سری، به کاربردهای معاصر این دیدگاهها در درمان کودک و خانواده خواهیم پرداخت.
مطالب مرتبط
برای تکمیل نقشه خود از دنیای روانتحلیل، مطالعه مقالات دیگر این سری را از دست ندهید:
دعوت به تعامل
• ایده «روانشناسی دونفره» و نقش فعال درمانگر در فرآیند درمان چقدر برای شما جذاب است؟ آیا این دیدگاه با تصور شما از رواندرمانی همخوانی دارد؟ نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
• اگر این مقاله به درک شما از تحولات مدرن روانتحلیل کمک کرد، آن را با دیگران به اشتراک بگذارید.
سوالات متداول
ایده اصلی روانتحلیل رابطهمند چیست؟
ایده اصلی این است که شخصیت و مشکلات روانشناختی از دل روابط بینفردی (واقعی و درونیشده) بیرون میآیند و درمان نیز از طریق خودِ «رابطه درمانی» اتفاق میافتد. در این دیدگاه، رابطه صرفاً یک ابزار نیست، بلکه خودِ صحنه اصلی تغییر است.
آیا روانتحلیل لاکانی پیچیده است؟
بله، روانتحلیل لاکانی به دلیل استفاده از مفاهیم پیچیده فلسفی، زبانشناسی و ریاضیات شهرت دارد. لاکان معتقد بود «ناهشیار مانند یک زبان ساختار یافته است» و بر نقش زبان و نمادها در شکلگیری هویت و رنج انسان تأکید میکرد.
منظور از «بینذهنیت» در رواندرمانی چیست؟
بینذهنیت به این ایده اشاره دارد که واقعیت روانشناختی در اتاق درمان، محصول ذهن مجزای مراجع یا درمانگر نیست، بلکه در فضای مشترک و تعامل پویای بین دو ذهنیت (دو جهان ذهنی) «ساخته میشود». این دیدگاه، درمانگر را از یک مشاهدهگر عینی به یک مشارکتکننده فعال تبدیل میکند.
واژهنامه
- نظم نمادین، خیالی و واقع: سه ساحت بنیادی تجربه در نظریه لاکان. نظم خیالی به مرحله آینهای و تصورات اولیه از خود، نظم نمادین به دنیای زبان، قانون و فرهنگ، و نظم واقع به آن چیزی اشاره دارد که فراتر از زبان و نماد است و قابل بازنمایی نیست.
- روانتحلیل رابطهمند (Relational Psychoanalysis): مکتبی که بر این باور است که روان انسان در ماتریسی از روابط شکل میگیرد و رابطه درمانی، صحنه اصلی برای فهم و تغییر الگوهای ارتباطی ناکارآمد است.
- بینذهنیت (Intersubjectivity): مفهومی که بیان میکند تجربه روانشناختی در فضای تعاملی بین دو یا چند ذهنیت شکل میگیرد و واقعیت درمانی محصول مشترک دنیای ذهنی مراجع و درمانگر است.
- روانشناسی خود (Self Psychology): نظریه هاینتس کوهوت که بر رشد یک «خود» (Self) منسجم و سالم از طریق روابط همدلانه با دیگران (که او آنها را «ابژههای خود» یا Selfobjects مینامید) تأکید دارد.
منابع
- Fink, B. (2004). Lacan to the Letter: Reading Ecrits Closely. University of Minnesota Press. این کتاب مقدمهای قابل دسترس برای درک مفاهیم پیچیده لاکان ارائه میدهد.
- Mitchell, S. A. (1988). Relational Concepts in Psychoanalysis: An Integration. Harvard University Press. این کتاب یکی از متون بنیانگذار روانتحلیل رابطهمند است.
- Stolorow, R. D., Brandchaft, B., & Atwood, G. E. (1987). Psychoanalytic Treatment: An Intersubjective Approach. The Analytic Press. این اثر به طور جامع به رویکرد بینذهنی در درمان میپردازد.
این مطلب جایگزین تشخیص یا درمان حرفهای نیست.
برای تصمیمهای پزشکی با متخصص مشورت کنید.