تا به حال فکر کردهاید که چرا یک انتقاد ساده از زبان یک دوست نزدیک، قابل تحمل است اما همان جمله از زبان یک همکار، شما را تا مرز فروپاشی میبرد؟ یا چرا در حضور یک فرد خاص، احساس آرامش و خلاقیت میکنید، اما در کنار فردی دیگر، مضطرب و بیکفایت میشوید؟ نظریه بینذهنی، با کارهای پیشگامانه روانتحلیلگری به نام رابرت استولورو، پاسخی عمیق برای این پرسشها دارد: تجربه روانی ما در خلأ شکل نمیگیرد؛ بلکه همیشه در فضای «بین» ما و دیگران متولد میشود.
رابرت استولورو و یک چرخش انقلابی: از ذهن تنها به ذهن رابطهمند
در بخش بزرگی از تاریخ روانشناسی، ذهن انسان همچون یک جعبه سیاه و ایزوله در نظر گرفته میشد. فرض بر این بود که تعارضها، امیال و اضطرابها همگی پدیدههایی «درونروانی» هستند که در اعماق وجود یک فرد تنها رخ میدهند. اما در دهههای اخیر، متفکرانی مانند رابرت استولورو این دیدگاه را به چالش کشیدند. او و همکارانش استدلال کردند که ما هرگز نمیتوانیم یک تجربه انسانی را بدون در نظر گرفتن زمینهای که در آن اتفاق میافتد، درک کنیم. این ایده، سنگ بنای رویکرد «سیستمهای بینذهنی» است.
این رویکرد پیشنهاد میکند که هر تجربه روانشناختی، از یک شادی ساده تا یک ترومای عمیق، محصول تلاقی حداقل دو جهان پدیدارشناختی۱ منحصربهفرد است. به عبارت دیگر، احساسات و افکار شما همیشه در یک زمینه بینذهنی۲ سازمان مییابند؛ میدانی که از برخورد دنیای درونی شما با دنیای درونی دیگری ساخته میشود. این نگاه، روانشناسی را از مطالعه «ذهن من» به مطالعه «آنچه بین من و تو میگذرد» سوق داد.
زمینه بینذهنی چیست و چرا همهچیز را تغییر میدهد؟
برای درک بهتر این مفهوم، یک سناریوی ساده را تصور کنید. فرض کنید در یک جلسه کاری، ایدهای را مطرح میکنید و مدیرتان با چهرهای درهمرفته به شما نگاه میکند و میگوید: «باید بیشتر روی این ایده کار کنی.» حال این اتفاق را در دو زمینه بینذهنی متفاوت بررسی کنیم:
- زمینه اول: شما با این مدیر رابطهای مبتنی بر اعتماد و حمایت دارید. او پیش از این بارها از خلاقیت شما تقدیر کرده است. در این زمینه، شما جمله او را به عنوان یک بازخورد سازنده و دعوتی به بهتر کردن کارتان تفسیر میکنید. ممکن است کمی انگیزه بگیرید تا ایده را پختهتر کنید.
- زمینه دوم: رابطه شما با این مدیر همیشه پرتنش و همراه با حس بیاعتمادی بوده است. شما احساس میکنید او دائماً در حال زیر سؤال بردن تواناییهای شماست. در این زمینه، همان جمله («باید بیشتر روی این ایده کار کنی») همچون یک حمله شخصی، مدرکی بر بیکفایتی شما و تأییدی بر ترسهای عمیقتان تجربه میشود. ممکن است احساس شرم، خشم یا ناامیدی کنید.
همانطور که میبینید، رویداد بیرونی (جمله مدیر) در هر دو سناریو یکسان است، اما تجربه درونی شما کاملاً متفاوت است. این تفاوت ناشی از «زمینه بینذهنی» است. این زمینه تعیین میکند که یک تجربه چگونه سازماندهی، درک و احساس شود. این اصل نه تنها در محیط کار، بلکه در روابط عاطفی، دوستیها و خانواده نیز صادق است. رنج روانی، از دیدگاه استولورو، اغلب زمانی به وجود میآید که تجربیات هیجانی مهم ما در یک زمینه بینذهنی که فاقد همسازی عاطفی۳ است، نادیده گرفته شده یا به شکلی آسیبزا پاسخ داده میشوند [۱].
کاربرد بالینی: وقتی درمان، بازسازی یک «فضای امن» میشود
این تغییر دیدگاه، پیامدهای عمیقی برای رواندرمانی دارد. اگر رنج روانی در یک زمینه رابطهای آسیبزا شکل گرفته، پس درمان نیز باید در یک زمینه رابطهای جدید و شفابخش اتفاق بیفتد. از این منظر، وظیفه اصلی درمانگر، نه تحلیل یک ذهن بیمار در خلأ، بلکه مشارکت در ساخت یک زمینه بینذهنی امن، باثبات و پذیراست.
در این فضای امن، مراجع میتواند برای اولین بار تجربیاتی را که قبلاً تحملناپذیر، شرمآور یا گیجکننده بودند، به زبان بیاورد و توسط دیگری دیده و فهمیده شود. این «فهمیدهشدن» بهخودیخود یک تجربه درمانی قدرتمند است. درمانگر با حضور همدلانه و تلاش مداوم برای درک دنیای پدیدارشناختی مراجع، به او کمک میکند تا الگوهای قدیمی سازماندهی تجربه را بازسازی کند. این همان چیزی است که پایههای یک تغییر پایدار را میسازد. در واقع، این نگاه به ریشههای شکلگیری روان در تعاملات اولیه نوزاد و مادر، که دنیل استرن به آن پرداخته، بازمیگردد و مسئولیت اخلاقی درمانگر برای گوش دادن، که دانا اورنج آن را تبیین میکند، را برجستهتر میسازد [۲]. این فضا همچنین به حالتهای مختلف خود فرد، که فیلیپ برومبرگ از آن سخن میگوید، اجازه بروز و شنیده شدن میدهد.
جمعبندی
نظریه بینذهنی رابرت استولورو به ما یادآوری میکند که ما موجوداتی عمیقاً رابطهمند هستیم. دنیای روانی ما یک جزیره دورافتاده نیست، بلکه مجمعالجزایری است که معنای خود را در ارتباط با دیگران پیدا میکند. این ایده که تجربیات ما همیشه در یک «زمینه بینذهنی» شکل میگیرند، نه تنها درک ما از رنج و سلامت روان را متحول میکند، بلکه اهمیت حیاتی کیفیت روابطمان را نیز به ما گوشزد میکند. هر تعامل، فرصتی برای ساختن میدانی است که در آن، هم خودمان و هم دیگری بتوانیم به شکلی اصیلتر و کاملتر دیده شویم.
دعوت به مشاوره و خودشناسی: وقتی احساس میکنید در روابطتان دیده نمیشوید
اگر در روابط خود مدام احساس سوءتفاهم، تنهایی یا نادیده گرفته شدن میکنید، شاید زمان آن رسیده که به «فضای بین» خود و دیگران با دقت بیشتری نگاه کنید. صحبت با یک متخصص میتواند به شما کمک کند الگوهای رابطهای خود را بشناسید و زمینه بینذهنی سالمتری را برای خود و اطرافیانتان بسازید. کلینیک تسکین روان آماده است تا در این مسیر کنار شما باشد.
تماس با تسکین روان برای رزرو وقت مشاورهبا لمس این دکمه، برای دریافت راهنمایی و رزرو وقت مشاوره (حضوری یا آنلاین) مستقیماً با پذیرش کلینیک تماس خواهید گرفت.
دعوت به تعامل: تجربه شما از «زمینه» در روابط چیست؟
آیا تا به حال به تأثیر «زمینه» بر احساسات خود در روابطتان فکر کردهاید؟ خوشحال میشویم تجربه یا دیدگاه خود را در بخش نظرات با ما و دیگران به اشتراک بگذارید. اگر این مقاله برایتان مفید بود، آن را برای کسانی که به دنبال درک عمیقتری از روابط انسانی هستند، ارسال کنید.
سوالات متداول
رویکرد بینذهنی چه تفاوتی با روانتحلیل کلاسیک دارد؟
روانتحلیل کلاسیک ذهن را یک واحد مجزا و درونروانی میدید، اما رویکرد بینذهنی معتقد است تجربیات روانی همیشه در یک «زمینه بینذهنی» یعنی در تلاقی دو جهان ذهنی شکل میگیرند. تمرکز از «درون» فرد به فضای «بین» افراد منتقل میشود.
آیا این نظریه به این معناست که احساسات ما واقعاً متعلق به خودمان نیستند؟
خیر. احساسات کاملاً متعلق به شما هستند، اما معنا، شدت و نحوه تجربه آنها به شدت تحت تأثیر زمینهای است که در آن قرار دارید. یک احساس شرم در حضور فردی پذیرا، تجربهای کاملاً متفاوت از همان احساس در برابر فردی قضاوتگر است.
چگونه میتوانم از مفهوم «زمینه بینذهنی» در زندگی روزمره استفاده کنم؟
با توجه به این مفهوم، میتوانید در روابط خود به کیفیت فضایی که با دیگران میسازید، حساستر شوید. وقتی با دیگری دچار سوءتفاهم میشوید، به جای تمرکز صرف بر «اشکال از کیست؟»، میتوانید بپرسید: «چه چیزی در فضای بین ما در حال رخ دادن است که چنین تجربهای را خلق میکند؟»
واژهنامه
- جهان پدیدارشناختی (Phenomenological World) — به دنیای تجربه زیسته و سوبژکتیو هر فرد اشاره دارد؛ یعنی جهانی که از منظر «من» و با تمام تاریخچه، باورها و هیجانات منحصربهفرد من تجربه میشود.
- زمینه بینذهنی (Intersubjective Context) — میدان یا فضای روانشناختی که از تلاقی و تعامل دو یا چند جهان پدیدارشناختی (دو ذهنیت) به وجود میآید و تجربیات فرد در آن سازمان مییابند.
- همسازی عاطفی (Affective Attunement) — فرآیندی غیرکلامی که در آن یک فرد (مثلاً مادر یا درمانگر) حالت هیجانی فرد دیگر را درک کرده و به شیوهای هماهنگ و متناسب به آن پاسخ میدهد و به فرد احساس «فهمیدهشدن» میدهد.
منابع
- Orange, D. M., Atwood, G. E., & Stolorow, R. D. (1997). Working Intersubjectively: Contextualism in Psychoanalytic Practice. The Analytic Press.
- Stolorow, R. D., & Atwood, G. E. (1992). Contexts of Being: The Intersubjective Foundations of Psychological Life. The Analytic Press.
این مطلب جایگزین تشخیص یا درمان حرفهای نیست.
برای تصمیمهای پزشکی با متخصص مشورت کنید.